تو این آشوب جهانی
تو این روزهای سخت و عجیب و قشنگ زندگیم بیشتر از هر روزی دلم برات تنگ شده
تو باید این روزها می بودی و گوش می دادی به حرف های من
آخه خودت خوب میدونی هیچ کس برای من تو نمیشه
تو عجیب ترین ، صبور ترین و پایه ترین مادربزرگ جهان بودی
که سر شادی دل نوه هات حتی سراغ برف بازی هم می اومدی
دیگه صدات یادم نمیاد مادرجون
دیشب هر کاری کردم صدای خنده هات و یادم نیومد
صدای خنده هات تو شهر افکارم گم شدن مادرجون
گم شدن و دلتنگی هام داره روز به روز بیشتر شده
من به اندازه شانزده سال و ده ماه دلتنگتم.